کد مطلب:12352 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:272

السابقون الاولون
«و السابقون السابقون. اولئك المقربون. فی جنات النعیم. ثلة من الاولین. و قلیل من الآخرین». واقعه / 10 تا 14

ترجمه آیات: گروه سوم در عالم آخرت، پیشروان و پیشگامانند. آنان مقربان درگاه حق تعالی می باشند، كه در باغهای پرنعمت بهشت جای دارند: گروه كثیری از امتهای نخستین و اندكی از امت آخرین.

مكه لیلةالقدر را به پایان آورد، و بامداد روشن آن آغاز شد، در حالی كه آن روز بر روی زمین به طور كلی فردی نبود كه متدین به اسلام باشد، جز پیامبر خدا محمد مصصطفی (ص)، و همسر شریفش بانو خدیجه دختر خویلد و مادر نخستین مؤمنان. و چند تن دیگر كه در پی آن دو ایمان آوردند: دو نوجوان در آغاز شباب كه پیامبر اكرم (ص) آن دو را همانند فرزند خود، در خانه و در قلب خود جای داد.

اولین فرد: علی بن ابیطالب (ع) بود كه پیامبر پس از ازدواجش با خدیجه و استقرار زندگی مادیش او را به خانه خود آورد تا بار معیشت را بر دوش پدرش ابی طالب سبك



[ صفحه 50]



نماید، و از این راه در حق عموی خویش احسانی كرده باشد، و مقداری از حقی كه بر او داشت ادا نموده باشد. و او بود كه سرپرستی علی را پس از وفات جدش عبدالمطلب بر عهده گرفت. آن قدر از جهت سرپرستی و تربیت و محبت در حق علی نیكی كرد كه فرزندانش همانند او بهره و نصیب نیافتند.

دومین فرد: «زید بن حارثة» پسر خوانده پیامبر بود. مادر زید او را در سن كودكی وقتی كه می خواست با خانواده اش دیدار كند با خود برده بود. كودك در راه گم شد. شخصی او را پیدا كرد، و به عنوان برده در یكی از بازارهای عرب فروخت، بعدا «حكیم بن حزام بن خویلد» او را برای عمه اش بانو خدیجه خرید. زندگی برای زید در آن خانه بسیار خوش و گوارا شد، تا آن زمان كه پدر زید «حارثة بن شرحبیل» آمد. در حالی كه فرزندش یعنی گمشده خود را پس از آنكه مدتها در جست و جویش بود، یافته بود. پیامبر اكرم (ص) زید را كاملا آزاد گذاشت كه: اگر مایل باشد در خانه پیامبر با آن آسایش و زندگی راحت باقی بماند، و اگر بخواهد همراه پدرش حارثة برود. زید بودن با پیامبر را برگزید. طولی نكشید كه پیامبر زید را به سوی جماعت قریش آورد و او را به عنوان فرزندخوانده خود به آنان معرفی كرد.

«ابوبكر بن قحافة» نیز اسلام آورد. او وضع دیگری داشت. زیرا از خانواده پیامبر و از خویشاوندان نزدیك او و مانند علی (ع) و زید در دوران نوجوانی نبود. او از سران قبیله بنی تیم بن مرة بود كه دوران كهولت را می گذرانید.گروهی دیگر را نیز از مسلمانان نخستین بشمار آوردند: «عثمان بن عفان»، «زبیر بن عوام»، «عبدالرحمن بن عوف»، «سعد بن ابی وقاص» و «طلحة بن عبیدالله». این گروه كسانی بودند كه لوای پیامبر را برگزیدند و اسلام گام نخستین خود را در راه طولانی به وسیله آنان شروع نمود. و از همین افراد بود كه لشكر اولیه دین خدا در سپیده دم دعوت اسلامی تشكیل شد تا با گروه تجاوزگر مشركین و حزب شیطان در یك مبارزه سخت میان حق و باطل روبرو شود.

مصطفی (ص) در ابتدای كار از اینكه با دعوت آشكار خود با قریش مقابل شود ترس و هراس داشت، لذا دعوت خود را پنهانی متوجه كسانی كرد كه آمادگی پذیرش و ایمان به آن را در آنان احساس نمود. و شگفتا كه چه با سرعت موالی و بردگان دعوت پیامبر را پذیرفتند؛ كسانی كه در اسلام پناهگاهی برای خود یافتند تا از وضع ذلت باری كه



[ صفحه 51]



انسانیت آنان را دگرگون ساخته بود و شرافت آنان را به باد داده بود، نجات یابند.

عده دیگری نیز از آزادگان اهل مكه، از مردان و زنان اسلام آوردند. اینان وقتی می خواستند نماز بگزارند از خانه كعبه فاصله می گرفتند، و نیز پرهیز می كردند از اینكه در خانه هایشان نماز بگزارند. به دره های مكه روی می آوردند، و نمازگزاردن خود را از خویشان خود پنهان می داشتند. زیرا عده آنان در آن زمان اندك بود و در خانه هایشان كسانی زندگی می كردند كه اعتقاد و آئینی جز آنچه پدرانشان را بر آن یافته بودند نداشتند.

اما وضع اسلام چنان نبود كه بعد از آشكار شدن آن، برای مدت طولانی در خفا بماند. رسول خدا محمد مصطفی (ص) فرمان خدای سبحان را دریافت كرد، و بدون فاصله دعوت را آشكار و آن را ابتدا به خویشان خود اظهار نمود، ولی آنان در آغاز كار آن را پنهان می داشتند، برای قوم پیامبر هم گران بود كه خشم خود را نسبت به پیامبر ابراز دارند، تا آن زمان كه پیامبر بتهای آنان را مورد مذمت و طعن قرار داد. در آن حال آنان هم پیامبر را انكار كردند و بر مخالفت و دشمنی با او متحد شدند؛ البته جز عده كمی كه در این باب تردید داشتند.

آیا قریش با كسانی كه از بطن خانه ها و از بزرگان عشائر آن ایمان آوردند چه می تواند بكند؟ اگر حمله و پرخاش بر مؤمنان یا استهزاء و تحریم و تهدید به آنان قریش را فرسوده كند اما برده های مستضعف هستند كه قریش با قهر و خشم تند و تیزش به آنان، نفسی به راحت بكشد و با زشتترین انواع شكنجه و آزار بر آنان تسلط یابد. این مطلب قریش را غافل نكرده است در حالی كه می بیند موالی و بردگانش در پذیرفتن اسلام سرعت می گیرند، و می بیند كه ماورای این پدیده جدید خطری است بزرگ كه وضع طبقه ای را كه زندگی قریش نسل به نسل بر آن قائم و استوار بوده است تهدید می كند.

همچنین قریش غافل نمانده است كه آنچه را برده ها به آن آگاهی می یابند كه همان نجات واقعی به وسیله دین جدید است، باید ادراك نماید؛ دینی كه اعلام می كند مردم همه برادران یكدیگرند. دینی كه عبودیت و بندگی بشر را برای غیر خالقشان باطل می نماید.



[ صفحه 52]



قائمه قریش برپا شد و راجع به موضوعاتی كه در میانشان مطرح بود به شورا نشستند. هر قبیله ای از قبائل قریش نسبت به بردگانی كه در آن قبیله اسلام آورده بودند به حمله و پرخاش پرداختند. در نیمه روز وقتی گرمی آفتاب شدت می یافت آنان را به دره های مكه می بردند، و به پشت می خواباندند. آنگاه دستور می دادند كه سنگهای سنگینی بیاورند، و بر سینه فردی از آنان بیفكنند. مولا و صاحب او به او می گفت: وضع تو همین گونه خواهد بود تا بمیری. مگر آنكه به محمد كافر شوی، و لات و عزی را عبادت كنی. آن برده مؤمن در حالیكه به آن بلا گرفتار بود، جواب می داد: احد، احد: خدای من یكی است، او یگانه است.

در خبر است كه روزی رسول خدا (ص) به خانواده عمار یاسر گذر كرد در حالی كه بزرگان آنان كه از قبیله بنی مخزوم بودند خانواده یاسر را بیرون آورده بودند، و بسوی سنگلاخهای مكه می بردند، و به شدت آنان را شكنجه و آزار می دادند، در حالی كه پیامبر نمی توانست گرفتاری و شكنجه را از این خانواده مؤمن دفع كند. با اظهار همدردی تمام فرمود: ای خانواده یاسر پایداری كنید.

آنان بر این شكنجه ها و آزارها پایداری كردند تا آنكه سمیه شهید شد در حالی كه تنها به اسلام ایمان آورد و آئین دیگری را نپذیرفت.

نقل كرده اند كه ابوبكر به كنیزكی از قبیله بنی عدی بن كعب گذر كرد، و دید عمر بن خطاب كنیزك را بر روی ریگهای سوزان نیمروز می كشد و شكنجه می دهد تا مجبورش كند كه از دینش بیزاری جوید. آنقدر او را زد تا خسته شد. دست از آزارش برداشت و به او گفت: من در شكنجه دادن تو معذورم و اینكه تو را رها كردم فقط از فرط خستگی است.

«خباب بن ارت» به اسلام گروید و قریش را كه می كوشیدند او را از دینش برگردانند ناتوان و خسته كرد. او از كارآمدترین بردگان صنعتگر بود كه در مكه برای بزرگان قبیله قریش شمشیر می ساخت. و كمتر كسی را می یافتند كه در مهارت این صنعت و كمی اجرت همانند او باشد. به لحاظ رنجی كه از شكنجه و آزار كفار می برد به مالی نیازمند بود كه فدیه دهد و خود را آزاد سازد. نزد سرپرست خود «عاص بن وائل» رفت تا اجرت شمشیرهایی را كه برای او ساخته بود از او مطالبه كند. سرپرستش نگاهی طولانی به او



[ صفحه 53]



نمود. آنگاه در حالی كه او را مسخره می كرد از او پرسید: آیا دوستت محمد (ص) كه تو هم بر دین او هستی اینگونه معتقد نیست كه در بهشت هر چه از طلا و نقره كه اهل بهشت بخواهند وجود دارد؟ خباب در حالی كه هدف سؤال او را متوجه نبود جواب داد: بلی. عاص بن وائل گفت: پس ای خباب تا قیامت به من مهلت بده كه به آن عالم بازگردم و در آنجا حق تو را ادا كنم. سوگند به خدا كه نه تو ای خباب و نه یار و صاحب تو محمد (ص) هیچ یك در پیشگاه خدا بالاتر و برتر از من نیستید، و از نظر بهره و مال بزرگتر از من نمی باشید.

خباب برگشت و عاص بن وائل در مجامع قریش از این حیله و مكر كه با یك سنگ دو نشان زده بود مباهات می كرد. او حق خباب را به منظور آزار و شكنجه به جهت مسلمان شدنش خورد و دین و پیامبرش را به استهزاء گرفت. اما طولی نكشید كه محمد مصطفی (ص) در مكه این آیات وحی پروردگار خویش را تلاوت نمود:

«و اذا تتلی علیهم آیاتنا بینات قال الذین كفروا آمنوا ای الفریقین خیر مقاما و احسن ندیا(73)و كم اهلكنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثا ورئیا(74)قل من كان فی الضلالة فلیمدد له الرحمن مدا(75)حتی اذا رأ و اما یوعدون اما العذاب و اما الساعة فسیعلمون من هو شر مكانا و اضعف جندا(76)و یزید الله الذی اهتدوا هدی، و الباقیات الصالحات خیر عند ربك ثوابا و خیر مردا(77)افرأیت الذی كفر بآیاتنا و قال لاوتین مالا و ولدا(78)اطلع الغیب ام اتخذ عند الرحمن عهدا. كلا سنكتب ما یقول و نمد له من العذاب مدا(79)و نرثه ما یقول و یأتینا فردا(80)و اتخدوا من دون الله آلهة لیكونوا لهم عزا(81)كلا سیكفرون بعبادتهم و یكونون علیهم ضدا»(82)مریم / 73 تا 82

ترجمه: 73- وقتی كه آیات روشن ما بر آنان خوانده می شود، كافران به مؤمنان می گویند: كدام یك از دو گروه (ما و شما) جایگاهش بهتر و محافل انس و عشرتش زیباتر و عطایش بیشتر است؟!

74- ما پیش از آنان اقوام بسیاری را هلاك نمودیم كه هم مال و ثروتشان از اینان بهتر بود و هم ظاهرشان آراسته تر.

75- ای پیامبر بگو: كسانی كه در گمراهیند. خداوند به آنان كاملا مهلت می دهد تا



[ صفحه 54]



زمانی كه وعده الهی را با چشم خود با چشم خود ببینند: یا عذاب این دنیا و آخرت را. آن روز خواهند دانست كه چه كسی مكانش بدتر و چه كسی سپاه و لشكرش ناتوانتر است.

76- اما آنان كه در راه هدایت گام نهادند خداوند بر هدایتشان می افزاید. آثار و اعمال صالحی كه (از انسان) باقی می ماند در پیشگاه پروردگار تو ثوابش بیشتر و پایانش بسی ارزشمندتر است.

77- آیا ندیدی آن فردی را كه به آیات ما كفر و انكار ورزید، و گفت: اموال و فرزندان فراوانی نصیب من خواهد شد.

78- آیا او را از اسرار غیب آگاه شده و یا از جانب خدا پیمانی گرفته است؟

79- نه، هرگز چنین نیست. ما آنچه را كه می گوید زود می نویسیم، و عذاب را بر او استمرار خواهیم داشت.

80- آنچه را كه او می گوید (از اموال و فرزندان)، ما از او به ارث می بریم و تك و تنها نزد ما خواهد آمد.

81- آنان غیر از خدا معبودانی برای خود انتخاب كردند كه مایه عزتشان باشد. چه پندار خامی!)

82- نه، هرگز چنین نیست. به زودی معبودها منكر عبادت آنان خواهند شد، بلكه بر ضدشان قیام خواهند كرد.



[ صفحه 55]